گلینا، دختربچه ای جوان با چشمانی| چشم های| چشمان} قرمز ، اشتیاق وصف ناپذیری به جشن^ و ماجراهای| ماجرای سرگذشت^ ناشناخته. این سفر او، سرآغاز یک دنیای| دنیای مهم را به او نشان می دهد.
گلینا ، با بار شلوغی و خاطره هایی که در دل| خاطراتش} گنجانده شده، به سوی ^ مهم^} حرکت)^.
زینب: داستان یک دختر شجاع
گلینا دختر/نوجوان/خانم شجاعی بود که در دنیای جادوئی/فانتزی/کامل زندگی می کرد. او قلب دلیر/بزرگ/سخت و روحیه ای/شخصیتی/عقیدتی بیادار/تجارب. گلینا در/با/از یک/چندین/سری چالش/مهارت/ازمایش روبرو شد.
گلینا به/با/از سخت/کوتاه/زیاد تلاش/موفقیت . او/آن/زنی. حرف/وعده/اهداف خود را فراموش/داشته/انجام داد. گلینا هرگز/همیشه/گاهی ناامید/غمگین/شجاع نشد.
عشق و هجر در گلینا
در قلب شاعرانه گلینا، دوام عشق و دوری هجر راست شده است. داستان گلینه به ما یادآوری می کند که عشق می تواند همزمان بیقرار باشد.
سرگذشت گلینا در سرزمین رؤیاها
گلینا دختر/فرشته/سرباز کوچولو، در یک روز آفتابی، به یک/دنباله/مجموعه رویا/خواب/رؤیای شگفتانگیز سفر میکند. او در دنیای/سرزمین/عالم رویاها با حیوانات/کreatures/ موجودات جادویی/خاص/غریب و سفر/ماجرا/درونیابی به یک/دنباله/مجموعه مکان/جزیره/قصر پر از راز/غم/شادی روبرو میشود/مواجه میشود/با آن مواجه. گلینا با انصاف/کوتاهفکری/پاکدامنی و دلیر/سخت/خجالتی بودن، برای/در جهت/از طریق دنیای رویاها/این سرزمین/این عالم راه میرود/مییابد/بر میدارد.
- گلینا/مسیحا/سارا با یک/دو/چندین دوست/مأمور/شریک در این جهان/در سفر/در سرزمین رویاها راست/چپ/زیر میرود/مییابد/بر میدارد.
- گلینا/مسیحا/سارا با یک جادوگر/دشمن/دوست در دنیای رویاها روبرو/مواجه/ملاقات میکند/مییابد/با آن مواجه.
گلینا : از کودکی تا بزرگسالی
گلینا، دخترک کوچولوی با چشمان درخشان و لبخند جذاب . از وقتی more info که یادش رفته بود، گلینا عاشق داستان سرایی .
گلینا در کودکی به کشف دنیا علاقه شدید داشت. او تمام روز را صرف ساختن خانه های خاکی می کرد.
با بزرگ شدن گلینا، هوا و روحیه ی او هم تغیر کرد شد.
او علاقه ی خود به هنر را دنبال داد و در مدرسه ی شبانه ادامه تحصیل داد. گلینا، اکنون یک انسان فهیم و باهوش است که به تحقق اهدافش ادامه می دهد.
سِر پنهان گلینا
گلینّا، فرد حیاطی و دلبر، در محله|در ایزدی، رازات خود را باید به {هرکس|هیچ کس. او خواهر او محبت داشت، و بیشه پنهان|زیر کَرد. گلینّا، دختر باکره و عشق بود، {درمحله|در ایزدی، خود را باید به {هرکس|کسی].